پیام مسعود کیمیایی برای رونمایی یک کتاب

بلاگ سان: کتاب «بازار، تجار و اصناف دارالخلافه از گذشته تا به امروز»؛ راوی پیوند بازار با عرفان و سیاست منتشر و رونمایی گردید.

پیام مسعود کیمیایی برای رونمایی یک کتاب
مراسم رونمایی از کتاب دو جلدی «بازار، تجار و اصناف دارالخلافه؛ از گذشته تا امروز» در عمارت بلدیه برگزار شد.
در این مراسم، بهزاد یعقوبی نویسنده کتاب، خاطراتی از روند تدوین و گردآوری اسناد و تجربه های خود در بازار بیان کرد. همینطور اسماعیل کاظمی نایب رییس اتاق اصناف و دکتر فیاض زاهد، استاد دانشگاه و جامعه شناس سخنرانی کردند.
جواد امانی دبیرکل جامعه انجمن های اسلامی اصناف و بازار، علی توسطی ریاست اسبق اتاق اصناف تهران، حسین علی اکبری عضو هیات رئیسه اتاق اصناف تهران، اسماعیل کاظمی نایب رییس اتاق اصناف تهران، حسین مصطفی زاده عضو هیات رئیسه اتاق اصناف تهران، وحیدرضا انارکی مدیرعامل شرکت املاک شهرداری تهران، محمد آیینی شهردار منطقه ۱۲ تهران، دکتر عمرانی رییس اتحادیه ساعت و مشاور مدیرعامل مناطق آزاد، عبدالرضا مانیان فرزند زنده یاد محمود مانیان عضو هیات مدیره آسایشگاه کهریزک، سرکار خانم مژده مهدوی و دکتر صفری از خانواده امین ضرب از تجار سرشناس دوران قاجار به همراه جمعی از روسای اتحادیه ها، نامداران و پیشکسوتان بازار تهران همچون چهره های برجسته ای بودند که در مراسم فرهنگی رونمایی از اثر دو جلدی «بازار، تجار و اصناف دارالخلافه؛ از گذشته تا امروز» حضور داشتند.

ارزش نگارش در مقابل فرهنگ شفاهی


در شروع این آیین فرهنگی، علی توسطی رییس اسبق اتاق اصناف ضمن اعلام شادمانی از حضور در آیین رونمایی از کتاب بازار، تجار و اصناف دارالخلافه اظهار داشت: فرهنگ ایرانی یک فرهنگ شفاهی است، در تاریخ ما بیشتر از ۱۵۰ هزار شاعر وجود داشته است، اما کسانیکه شعر را به نگارش درآورده اند و موجب ساخت پیشینه کشورمان شده اند کردن کم هستند.
وی اضافه کرد: ای کاش فرهنگ نگارش بیشتر بشود، نوشتن سخت تر از سخن گفتن است، مسئولیتی که نگارش برای صاحب قلم به وجود می آورد بیشتر از مسئولیت سخن گفتن برای صاحب سخن است؛ و افراد جسارت نوشتن را ندارند.
توسطی در ادامه با تشکر از یعقوبی اظهار داشت: بهزاد یعقوبی اقدام بزرگی کرده است که توانستند این کتاب فاخر را که حاصل از سال ها جمع آوری اطلاعات و تلاش است به نگارش درآورد. البته چیزی که کتاب را باارزش می کند فقط جمع آوری اطلاعات نیست بلکه چیزی که کتاب را باارزش کرده است. راستی آزمایی است که در این کتاب انجام شده است. این مسئله کار بهزاد یعقوبی را به یک کار کارشناسی تبدیل نموده است.
وی اضافه کرد: خلع این کتاب در بازار مشهود بود، زمانیکه من بیست سال پیش رییس اتحادیه شدم، دوست داشتم راجع به فرهنگ و اشخاص و فضای بازار بدانم، مطالعه کردم و خواندم، کتابی پیدا کردم به اسم تهران قدیم که از ورود مدرنیته به تهران و دیگر موارد نوشته بود، قسمتی از این کتاب، مربوط به بازار و اصناف بود همینطور چگونگی رشد و گسترش صنوف را عنوان کرده بود، البته این کتاب بیس علمی نداشت و برپایه نقل قول بود.

کتابی که تهران را به ما می شناساند


رئیس اسبق اتاق اصناف اظهار داشت: هرکدام از ما ده ها سال است که در تهران زندگی می نماییم اگر این کتاب رو نخواندیم، هنوز تهران را نمی شناسیم، اما پس از خواندن این کتاب سپس وارد آزمون و خطا شدم و از قدیمی های بازار سوال پرسیدم.
توسطی اظهار داشت: قبلا چیزی مستند نبود همت و پای مردی بهزاد یعقوبی این موارد را مستند کرد جا دارد از بهزاد یعقوبی تشکر بکنم چون که کار سختی است که مابین کسب و کار و کتاب خواندن، بیشتر از هفت سال نگارش و کسب اطلاعات، نشان دهنده انگیزه بهزاد یعقوبی بوده است. نگارش باارزش است و سفارش می کنم این کتاب را بخوانید، هیچ چیزی موجب باز شدن فکر آدم ها نمی شود بجز کتاب، چیزی که موجب می شود یادبگیریم و متفاوت بشویم کتاب است.
در قسمتی از مراسم علی توسطی سرپرست دبیرکل اتاق اصناف و محمدرضا طالقانی پیشکسوت کشتی هم دیدگاه های خویش را مطرح نمودند و پیام ویدیویی مسعود کیمیایی برای حاضران پخش گردید.

اصناف؛ ویترین تاریخ دارالخلافه


سپس اسماعیل کاظمی نایب رییس اتاق اصناف ایران در جمع مدعوین اظهار داشت: همان گونه که از نام دارالخلافه پیداست، این عنوان به جایگاهی اشاره دارد که پادشاهان در آن حضور داشتند و اصناف و تجار به عنوان ویترین کشور در آن دوره نقش آفرینی می کردند.
وی با اشاره به اهمیت پرداختن به تاریخ اصناف اضافه کرد: چه زیباست که در یک کتاب باارزش به همت دکتر یعقوبی به تاریخ و جایگاه اصناف پرداخته شده است؛ اثری که خواندن و آموختن از آن می تواند برای جامعه امروز هم آموزنده باشد.
کاظمی خاطرنشان کرد: در این کتاب علاوه بر معرفی بزرگان و چهره های شاخص اصناف همچون مرحوم لاجوردی و امانی، به معرفی دیگر فعالان اصناف هم پرداخته شده است تا نقش تاریخی بازاریان در تحولات اجتماعی و اقتصادی بیشتر از پیش روشن شود.
نایب رییس اتاق اصناف ایران تاکید کرد: وقتی کاسب، مؤمن باشد به تعبیر روایت «دوست خدا» بحساب می آید. در بازار ما اشخاصی وجود دارند که از چنان قابلیت و هوش بالایی برخوردار می باشند که می توانند حتی اداره یک وزارتخانه را بر عهده بگیرند، هرچند فرصت چنین مسئولیتی برایشان فراهم نیست.

بازار؛ مدرسه ای از معنویت و جوانمردی


در بخش دیگری از این آئین، محمدرضا طالقانی، چهره نام آشنای عرصه کشتی کشور سخنرانی کرد. وی اظهار داشت: زار حدود سی، چهل، پنجاه سال است که مرا از خود دور کرده؛ چون به قول بازاری ها شاگرد خوبی برای آنها نبودم؛ و برای این سخن، شاهد هم دارم. دلیلش این است که من از کودکی در کنار بازار به دنیا آمدم؛ در محله «درخونگا» که در بین چهار گذر قرار داشت، گذر مستوفی، گذر کردی، گذر ساله، گذر باشی و گذر وزیر دفتر و... که امروز دیگر نه آن گذرها هستند و نه مردمانش وجود دارند.
وی اضافه کرد: وقتی در شش وارد بازار شدم، خدا پدر و مادر همه بزرگان را رحمت کند؛ همان ها که دست ما را گرفتند و به جایی رساندند که امروز، الحمدلله، زیر سایه همان یک کلمه «الحمدلله» آرامش داریم. بازار برای من معنایی فراتر از کسب و کار داشت؛ از هیأت سینه زنی و مجالس بنی فاطمه در کنار بازار جان گرفت و برایم خاطره ساخت.
طالقانی تشریح کرد: ما خانواده ای پرجمعیت بودیم؛ شش برادر و شش خواهر به همین دلیل، از محله «دفنگاه» به محله «پادشاه» آمدیم، جایی که نزدیک تر به بازار بود. همان جا بود که با خیلی از دوستان و فرزندان بزرگان انس گرفتم و روزگارم رنگ دیگری یافت.
وی اضافه کرد: پدرم در بازار فرش شریکی داشت به نام آقای جلالی، اما به دلایلی، روزگار بر او سخت گرفت، زمین خورد و ورشکست شد. من وارد بازار شدم و شاگردی بازار را از همان زمان تا امروز بر دوش کشیدم و تحمل کردم. دلیل ماندنم ساده، اما عمیق بود، از بازار درسی بزرگ آموختم. یکی از اساتیدم، مرحوم عباس جوهری، مردی شریف و اهل فرش سوزانی بود. به یاد دارم که در ده سالگی، شصت سال پیش، او را دیدم که هنگام ظهر جلوی دکانش اذان می گفت. برای اولین بار در زندگی، غیر از مسجد، جایی دیگر اذان شنیدم. همان لحظه دل به بازار بستم.
طالقانی اظهار داشت: در همان روزگار، حدود شصت وپنج سال پیش، «سرای مهدیه» روبه روی مغازه حاج آقا کسایی ساخته شد. پدرم می اظهار داشت: بازار عوض شده. می گفت دو نفر در بازار نزول می دهند، تو اگر آنها را دیدی با آنها دست نده، اما من شاگردی را ادامه دادم و دل از بازار نبریدم.
وی اضافه کرد: بازار همیشه خاستگاه خیر بود؛ همه وجوهات، زکات ها و کارهای نیک از همین جا جاری می شد. البته در کنار آن، کسانی هم بودند که ثروت خویش را در شبهای تهران و مجالس آن چنانی خرج می کردند. من با صدای ضرب زورخانه حاج کاظم جباری بزرگ شدم؛ صدای خوش آهنگش و ذکر نام مولا علی مرا شیفته بازار کرد و ماندگار ساخت.
این پیشکسوت عرصه کشتی اظهار داشت: بازار همیشه با دین و دانش پیوند داشت. کاسبان، نخست مکاسب می خواندند، سپس وارد بازار می شدند. اما امروز، متاسفانه اوضاع دگرگون شده است. مدتی پیش مرا برای سینه زنی صدا کردند. گفتند، ما مغازه هایمان را برای هیات نمی بندیم، ما صد میلیون اجازه مغازه می دهیم و نمی خواهیم مغازه را ببندیم. در حالیکه در گذشته همه چیز با عشق و اخلاص بود، نه با پول. این سخنان را گفتم، چون بازار برای من تنها محل کسب نبود؛ مدرسه ای بود که شاگردی اش را با هیچ چیز عوض نکردم و تا امروز به آن وفادار مانده ام.
این پیشکسوت عرصه کشتی اظهار داشت: آنها رفتند و مغازه ها را بستند، چون چک داشتند، سفره داشتند و گرفتاری های خودشان را داشتند. اما امام حسین (ع) آن قدر بزرگ است، آن قدر قوی است و آن قدر در دنیا بین المللی است که همه بازارهای دنیا را فتح کرده است. همین موجب شد که من، هر زمان در بازار آمدم و نشستم، دیدم که منتفع از محبت دوستانی هستم که حال هم در اینجا حضور دارند. خدا خیر بدهد بهزاد یعقوبی را که در کتاب هایش این مطالب را آورده است. من بتازگی کتاب بسیار نفیسی از آقای دکتر دیدم که پس از تمام کتاب هایی که همچون «تهران قدیم» تجدید چاپ شده، نگاهی نو به بازار انداخته بود و چه نکات زیبایی از آن بیرون کشیده بود.
طالقانی اضافه کرد: یادم هست کسی در بازار، همین حوالی بوعلی، وقتی شب به او گفتند مغازه ات آتش گرفته، پاسخ داد، بگذار بخوابم. پول حرام وارد زندگی من نشده، اگر مغازه ام آتش گرفته باشد، برای دکان من هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و واقعا هم مغازه اش صدمه ای ندید. چنین بازاریانی بودند. پدر بزرگوار من، پدربزرگم، این مرد را به خانه آورد و او مستأجر ما بود، از آن روز به بعد هر بامداد ما با صدای اذان این مرد بزرگوار بیدار می شدیم. چهار گوشه خانه ما، بالای پشت بام، چهار نفر اذان می گفتند که سه نفرشان بازاری بودند. آنان نماز بامداد می خواندند و مستقیم به بازار می آمدند.
وی اضافه کرد: خودم به یاد دارم روزی زیر گذر وزیر دفتر با مادرم بودم. مادرم گفت برو دو ریال پنیر بگیر. رفتم، وارد مغازه شدم و دیدم آن بازاری بزرگ بر بام خانه اش نماز می خواند. همین ها بودند که از بامداد تا ساعت هشت یا نه در بازار بودند و زندگی شان را با ایمان پیوند می زدند. پسرانشان هم بعدها هرکدام اهل کسب و اهل معنویت شدند. من خودم دیدم در همان تیمچه کنار مغازه حاج آقای ضریباف، یکی از این بزرگان به من گفت، فلانی، برو از دکان روبه رویی خرید کن. بعدها فهمیدم اینها اهل سلوک بودند؛ سالکان واقعی که روی خودشان کار کرده بودند.
طالقانی اضافه کرد: در بازار وقتی بامداد های زود می رفتیم کوه، من تازه می فهمیدم که آنان اهل چه سلوکی هستند. بعدها وقتی ساعت نه و نیم یا ده می شد و هیات می خواست به بازار بیاید، می گفتم: آقا، بازار ما می خواهد هیات داشته باشد، چرا زودتر باز نکردید؟ می گفتند: بازار از ده باز می شود. امروز آن حاج آقا رضا و امثال او دیگر کجا هستند؟ این مردان بزرگ که کلام و اثرشان هنوز در کتاب آقای یعقوبی ثبت است.
این پیشکسوت عرصه کشتی اضافه کرد: امروز هم من احساس می کنم منتفع از محبت دوستانی، چون آقای محسن اسلامی هستم که هنوز هم در دکانشان به من لطف دارند و حتی پول غذا از من نمی گیرند. اینها همان درس هایی است که از پیشینیان، از بزرگان و مرشدان فهمیدیم.
وی اضافه کرد: روزی همسرم گفت من دیگر به بازار نمی آیم. پرسیدم چرا؟ اظهار داشت: «هرجا رفتم دیدم صاحب مغازه رفیق خودت است و مغازه لباس زیرفروشی را با چهارتا خانم می چرخواند، قبلا روی این مغازه ها پرده می انداختند، ولی حال بعضی ها در لواسان کاخی دارند و مغازه شان را اجاره داده اند. آن فضای معنوی بازار دیگر نیست. بازار ما که خانه حسین (ع) بود، چرا امروز چنین شده است؟ چرا باید چنین تغییراتی در سی وسه سال گذشته به وجود بیاید؟
طالقانی اظهار داشت: به یاد دارم در مسافرت حج، وقتی طواف خانه خدا را انجام می دادیم، دیدم کسانیکه بالا بودند هم طواف می کنند. فهمیدم که طواف، تنها چرخیدن نیست؛ حقیقت طواف چیز دیگری است. بازار امروز تغییر یافته است. من حال هم در همین فضا هستم، هرچند زبانم بسیار گشاده است، اما امروز می خواهم بگویم بازاریان عزیز و بزرگوار که از ابتدا تا انتهای این مسیر حضور داشتند، بزرگ ترهای من بودند و هستند و من برای همه شان احترام قائلم. این پیشکسوت عرصه کشتی اظهار داشت: بازار جایی است استراتژیک و بسیار سطح بالا. بنابراین بود که بلا فاصله بعد از انقلاب، خدا رحمت کند امام خمینی (ره) را، ایشان وقتی جلو مسجد سخنرانی می کرد، مرا صدا زد و فرمود: «برو کمیته بازار را راه بینداز.» من گفتم بلد نیستم چه کنم. ایشان فرمود: «بازار مهم ترین جای این مملکت است.» خدا رحمت کند حاج آقای مهدوی کنی و حاج آقای رستمی را. سال ها همان جا بودیم و بعدها در مسجد شاه و مدرسه اش کار را ادامه دادیم.
وی خاطرنشان کرد: بازار برای من پر از خاطرات زیباست؛ خاطراتی که داشتم، دارم و خواهم داشت. بنابراین همیشه تلاش می کنم همه وقت خویش را در بازار بگذرانم. من خوب می دانم که واژه «لات» در فرهنگ ما معنای خاصی دارد. لات یعنی پهلوان، لات یعنی جوانمرد، لات یعنی مشتی. لات های امام حسینی کسانی بودند که زندگیشان با عشق به امام حسین (ع) گره خورده بود. من خود شاهد بودم کنار بازار، احمد آقای بابایی و بزرگان دیگر هیات ها چه طور به عشق امام حسین (ع) زندگی و فعالیت می کردند.
این پیشکسوت عرصه کشتی در انتها سخنرانی اش بیان نمود: روزی از زبانم پرید و گفتم «ارتشبد لات های ایران» و این تعبیر را برای همین مردان به کار بردم؛ مردانی که مظلوم عالم، امام حسین (ع)، را یاری کردند و هیات های ما را به دست گرفتند.

پیوند بازار با دین و عرفان


در بخش دیگری از این آئین، دکتر فیاض زاهد، استاد دانشگاه و جامعه شناس اظهار داشت: من کتابی دارم که پارسال جزو آثار کاندیدای سال شد، اما موفق به دریافت جایزه «اپل» نشد و در جایگاه سوم قرار گرفت. اگر نام من در بین داوران نبود، احیانا آن کتاب رتبه نخست را کسب می کرد. تمرکز آن اثر بر دوره قاجار و ناصرالدین شاه بود.
وی با اشاره به نفوذ نگاه های مارکسیستی در تاریخ معاصر بازار ایران اضافه کرد: از دهه ۳۰ تا ۵۰، نفوذ مارکسیست ها در کشور به اوج رسید. حتی روزی فردی از من پرسید چرا تصویر شخصی را در شروع کتاب آورده ام، در حالیکه او گرایش مارکسیستی داشته است. در پاسخ گفتم در آن دوره خیلی از افراد چنین گرایشی داشتند و او هم جایگاه اجتماعی برجسته ای داشت.
این جامعه شناس در رابطه با ریشه های مذهبی بازار خاطرنشان کرد: در کتاب خود توضیح داده ام که چرا خیلی از مساجد در دل بازار قرار دارند. بازار ایران همواره پیوندی عمیق با جامعه مذهبی داشته و نمونه های عرفانی آنرا می توان در رفتار بازاریان گذشته دید؛ بگونه ای که تعدادی از آنان حتی در پشت مغازه خود قبری حفر می کردند تا همواره به یاد مرگ باشند.
وی با اشاره به اینکه جامعه ایران به سرعت درحال تغییر است، اظهار داشت: انتقال تجربیات گذشته به نسل جدید دشوار است و در این راه اشخاصی مانند دکتر یعقوبی نقش مهمی دارند. چه بسا اگر جامعه گرفتار تغییر نمی شد، بازار هم همچنان به همان شکل گذشته باقی می ماند.
فیاض زاهد در انتها سخنرانی اش یعقوبی را «سرمایه ای ملی» توصیف کرد و بر ضرورت بهره برداری از اندیشه های وی در انتقال نسل ها تاکید داشت.

پیام مسعود کیمیایی: بازار، قلب تاریخ ایران


در بخش دیگری از این مراسم فرهنگی، با بیان مجری نوبت به بخش پیام صوتی مسعود کیمیایی، کارگردان پیشکسوت سینمای ایران رسید.
مسعود کیمیایی خطاب به یعقوبی اظهار داشت: واقعا دست مریزاد به شما که تاریخ این سرزمین را گردآوری کردید و به بازار رسیدید. بازار تفکر و وجودی متفاوت دارد؛ اتفاقات بسیاری در آن روی داده است.
این کارگردان شهیر در پیام صوتی اش خاطرنشان کرد: من می دانم شما چه کرده اید، کاری اساسی که در آن تاریخ، اقتصاد، روابط انسانی و سیاست را می توان یافت. تاریخ بازار همیشه با سیاست و عقیده همراه بوده و در بطن جامعه حضور داشته است.
کیمیایی در ادامه پیامش افزود: به شما تبریک می گویم؛ کاری بسیار بنیادی انجام داده اید. سال ها، هفت یا هشت سال، در جست وجوی مطالبی بودید که گم شده بود و باردیگر در فضای بازار پیدا شد.
وی در قسمت پایانی اظهار داشت: یکی از شاخص ترین مواردی که در این تاریخ داشتیم، درست است که به تهران اشاره می کند، اما در حقیقت با تهران، تمام تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را تا امروز موبه مو دنبال می کند، و امروز هم تاریخ، محتاج آنست. از شما صمیمانه تشکر می کنم و از ته دل بابت این کار اساسی تبریک می گویم و قدردان زحمات شما هستم.

روایت یعقوبی از یک خانواده بزرگ


در پایان بهزاد یعقوبی، نویسنده و پژوهشگر هم در مراسم رونمائی از کتابش اظهار داشت: بسیار خوشحالم که دعوت ما را پذیرفتید. قرار بود در رابطه با کتاب صحبت کنم، اما دوست دارم چند خاطره را هم بازگو کنم.
وی بازار را «یک خانواده» توصیف کرد و اضافه کرد: زمانیکه دیدم این خانواده داستان های فراوانی دارد، تصمیم گرفتم به گفت و گو با بزرگانی بپردازم که امروز دیگر در بین ما نیستند، مانند مرحوم توحیدی و هاشم امانی.
این پژوهشگر در رابطه با روند نگارش کتاب اظهار داشت: از سال ۱۳۹۷ گردآوری اسناد مربوط به بازار را شروع کردم و تابحال ۱۳ هزار سند جمع آوری شده است که حدود هزار سند از آنها در این کتاب مورد استفاده قرار گرفته است؛ اسنادی از نظمیه تا ساواک.
یعقوبی با اشاره به اینکه بازار برای او یک دانشگاه بوده است، خاطره ای نقل کرد: «۱۶ سال پیش در مغازه نایب بودم، غذایی باقی نمانده بود. به آقای بهاری گفتم عکس این آقا کیست؟ گفت پدربزرگ من است. همان جا با مردی آشنا شدم که واردکننده پارچه بود. صاحبکارش به او گفته بود از نایب غذا بگیرد. وقتی فهمید من غذا ندارم، سهم خویش را به من داد. از اینجا یاد گرفتم که باید سفره ات همیشه پهن باشد.»
وی در ادامه بسختی های شروع مسیر خود اشاره نمود و اظهار داشت: «در سال ۱۳۷۷ ترک تحصیل کردم و تک تک مغازه ها را رفتم، اما کسی حاضر نشد مرا به شاگردی قبول کند. تا این که به مغازه ای رفتم و از من پرسیدند ضامن داری؟ گفتم اول خدا و بعد پدرم. همان فرد که سید محمد تقوی بود، چیزهای ارزشمندی به من یاد داد. بعدها شبانه ادامه تحصیل دادم و وارد دانشگاه شدم.»
یعقوبی اظهار امیدواری کرد: «دوست داشتم امروز آقای کریمی در این مراسم حضور می داشت تا کتاب را به ایشان تقدیم کنم.»

تجلیل از پیشکسوتان بازار


در پایان مراسم، با اهدای لوح تقدیر و هدایایی از جانب تعدادی از روسای اتحادیه ها، دبیرکل جامعه انجمن های اسلامی اصناف و بازار و اعضاء جمعیت هیات امنای بازار تهران، از دکتر بهزاد یعقوبی نویسنده اثر به پاس کوشش های باارزش ایشان در ثبت تاریخ شفاهی بازار قدردانی گردید.
همچنین یعقوبی اقدام ارزشمندی انجام داد و از پیشکسوتان حاضر در مراسم تقدیر کرد و بزرگانی، چون عبدالرضا مانیان، عباس رعیت، امیرهوشنگ فتوحی، اصغر محمدی، منوچهر عبدالخالقی، عبدالله کسایی، محمدعلی حیدری و کربلایی قدیر به روی صحنه دعوت شدند و با اهدای لوح یادبود و هدایایی از سال ها تلاش و خدمات آنان در بازار تهران تجلیل شد.


منبع:

1404/06/27
12:41:04
0.0 / 5
3
تگهای مطلب: اساتید , جایزه , خدمات , داستان
این پست بلاگ سان را می پسندید؟
(0)
(0)

تازه ترین پستهای مرتبط
نظرات کاربران بلاگ سان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۵
لینک دوستان بلاگ سان
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

sunblog